جدول جو
جدول جو

معنی علی سرد - جستجوی لغت در جدول جو

علی سرد
(عَ سُ دَ)
دهی است از دهستان خدابنده لو، بخش قروه، شهرستان سنندج. واقع در 13هزارگزی شمال خاوری گل تپه، و 12هزارگزی خاور راه شوسۀ همدان به بیجار. ناحیه ای است کوهستانی وسردسیر، و دارای 400 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات، حبوب، انگور، صیفی و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است، و در تابستان از طریق سراب می توان اتومبیل برد. فاضل آب سراب را در زمستان و بهار در غار بالای این ده بوسیلۀ سدی جمعآوری می نمایند و در تابستان به مصرف آبیاری اراضی طراقیا میرسانند. نام اصلی این ده علی سد است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علی مراد
تصویر علی مراد
(پسرانه)
مرکب از علی (بلندمرتبه) + مراد (آرزو)، نام یکی از پادشاهان زندیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علی داد
تصویر علی داد
(پسرانه)
علی (عربی) + داد (فارسی) داده علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
(عَیِ سَ)
ابن عبدالرحمان سعدی. مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع (ابوالقاسم علی بن جعفر...) و علی (ابن عبدالرحمان سعدی) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ تُ)
شیخ علی ترک، در تاریخ حبیب السیر آمده است که شیخ محمود زنگی عجمی کرمانی نخستین بار به همراهی شیخ علی ترک به خدمت امیرتیمور گورکانی رسید. و امیرتیمور چون پرسیدشما کیستید؟ شیخ محمود این بیت را برای او خواند:
دو پیریم هر دو شکسته بهم
علی ترک و محمود زنگی عجم.
رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 549 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَ)
ابن احمد خرد یمانی. فقیه و اصولی و ادیب بود و به سال 994هجری قمری درگذشت. او را تحقیقی در رسالۀ قشیریه است. (از معجم المؤلفین بنقل از الاعلام زرکلی ج 5 ص 64)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ)
ابن حجر بن ایاس سعدی مروزی. وی محدث و حافظ و جهانگرد (رحال) و از مردم خراسان بود. در سال 154 هجری قمری متولد شد. وسفری بدمشق کرد و در نیمۀ جمادی الاولی سال 244 ه. ق. در سن نودسالگی درگذشت. او راست: 1- احکام القرآن. 2- فوائد فی الحدیث. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین ج 1 ص 672 و تذکرهالحفاظ ذهبی ج 2 ص 33 و تاریخ دمشق ابن عساکر ص 12 و الوافی صفدی ج 12 ص 20)
ابن قاضی سعدی. ملقب به علاءالدین. او راست: غایهالبیان و نهایهالتبیان فی تاریخ آل عثمان. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1191)
ابن عبدالله بن جعفر بن نجیح سعدی (از موالی طایفۀ سعدی) بصری. مشهور به ابن مدینی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بصری شود
ابن سلیمان بن احمد بن محمد سعدی صالحی حنبلی مرداوی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی مرداوی شود
ابن جعفر بن علی سعدی صقلی. مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع و علی (ابن جعفر...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است از دهستان خدابنده لو، بخش قروه، شهرستان سنندج. این ده مشهور به علی سرخ است. رجوع به علی سرخ شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ سُ)
پهلوان علی سرخ، وی از مقربان پهلوان اسد خراسانی بود که در سال 754 هجری قمری بواسطۀ اینکه در کرمان عصیان کرده بودبا شاه شجاع جنگید. دشمنان پهلوان اسد خراسانی تصمیم گرفتند که وی را با زهر بقتل رسانند و برای اطمینان از نتیجۀ سمی که ساخته بودند مقداری از آن را به این پهلوان علی سرخ خوراندند و وی پس از یک شبانه روزدرگذشت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 307 شود
خوافی. مکنی به ابومسلم. وی در ملازمت سلطان ابوسعید بود و در فن کشتی گیری و تیراندازی مهارتی کامل داشت. ولی در مسابقه ای که با امیر عبدالرزاق در تیراندازی داد از وی شکست خورد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 356 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است از دهستان سیاه منصور، شهرستان بیجار. واقع در 40هزارگزی باختر حسن آباد سوگند، و 6هزارگزی شمال خاوری میدان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 330 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. و صنایع دستی زنان بافتن قالیچه و جاجیم است. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان، شهرستان رشت. واقع در 8هزارگزی شمال کوچصفهان و 5هزارگزی راه شوسۀ کوچصفهان به رشت. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از خمام رود که از شعب سفیدرود است تأمین می شود. و محصول آن برنج، صیفی و مختصری ابریشم است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علت سرخ
تصویر علت سرخ
سرخ باد باد سرخ از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
اپرمرد ابرمرد طالب مولی که دنیا و عقبی را در خیال هم نیارد، آنکه به مرحله اعلای بشریت برسد زبرمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
باردٌ جدًّا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
Icycold
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
glacé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
קפוא מאוד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
برف کی طرح سرد
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
বরফের মতো ঠাণ্ডা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
baridi kali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
buz gibi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
얼음처럼 차가운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
冷たく氷のような
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
เย็นมาก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
बहुत ठंडा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
sangat dingin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
ijskoud
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
helado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
gelado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
冰冷刺骨的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
lodowaty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
крижаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
eisig kalt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
ледяной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خیلی سرد
تصویر خیلی سرد
ghiacciato freddo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی